محمد مسعود همه زندگیمون

كلاس موسيقي

  محمد مسعود به كلاس موسيقي كودكان كه همون ارف هست ميره از اول تيرماه سال 90 به اموزشگاه پرهام ميره خانم مربيشون خانم اقبال هست و خيلي مهربونه محمد مسعود را به كلاس جذب كرده و دوست داره اخه محمد مسعود وابستگي شديد به من داره به همين خاطر كلاس موسيقي نوشتمش كه وابستگيش كم بشهو محيطي شاد هست جلسه اول سر كلاس نرفت و گريه ميكرد كه منم باهاش برم تو   منم رفتم تو و كيفم گذاشتم كه فكر نكنه ميخوام بذلرمش و برم خونه كلي من و باباش و خانم مربي و خانم مدير اموزشگاه باهاش صحبت كرد تا كمي اروم شد و تو كلاس موند الان خيلي كلاسشو دوست داره و با علاقه به كلاس ميره دوتا شعر ساعت و ترنم قشنگه را با بلز ميزنه و ميخون...
25 شهريور 1390

دختر خاله انوشا

شنبه ٥ شهریور ماه ٩٠ انو شا جان دختر خاله بهاره محمد مسعود به دنیا اومد منو محمد مسعود و بابا رضا و خاله بهناز و مامان فخری رفتیم بیمارستان مادران برای دیدن انوشا خانم الهی قربونش برم مثل فرشته ها میمونه انوشا جان دختری سفید و تپل و زیباست ماشالله محمد مسعود عاشق انوشا شده برخلاف تصورات هممون که فکر میکردیم حسودی کنه بسیار دوستش داره و مواظبش هست و هر روز روزی جچند بار بوسش میکنه الهی هر دوتون صد سال زنده و سلامت باشین الهی قربون پسر مهربون و فهمیدم برم محمد مسعود و انوشا سادات     ...
20 شهريور 1390

عکسهای اتلیه

محمد مسعود را برای تولد ٥ سالگیش بردم اتلیه عکس بندازیم عکسهای خوشگلی انداخت ولی هر چی عکاس میگفت بخند و لبخند بزن نمیتونست یا مصنوعی میخندید     نمیدونم چرا   فکر کنم جوش براش سنگین بود بیشتر ژست براش مهم بود تا خنده تو خونه خیلی خندونه ولی اونجا کشت یارش شدم یدونه از لبخندهای قشنگش بزنه اما نزد       ولی عکسهای معرکه ای شد اگر اپلود بشه همه را میزارم       ...
20 شهريور 1390

امدن بابا رضا

سه شنبه ١ شهریور ماه بابا رضا از سفر چین امد خوش امدی رضا جان محمد مسعود کلی خوشحالی کرد که باباش اومده حدود یک ربع پدر و پسر تو بغل هم بودندو همدیگر را بوس میکردند بابا رضا یک چمدون پر از اسباب بازی برای محمد مسعود اورده بود ماشین کنترلی که ادم اهنی هم میشه ماشین دیوونه ماشینی که فقط روی دیوار و ایینه راه میره هلی کوپتر بزرگ کنترلی بلبل کنترلی چند دست لباس زمستانی و شامپو دست بابا رضا درد نکنه به خاطر این همه سوغاتی
8 شهريور 1390
1